شعر وروديه محرم

میگن محرم که ز راه میومد

میگن محرم که ز راه میومد
امام رضا کتیبه ها رو میزذ
میگفت الهی که برات بمیرم
کی پهلوت و با سرِ زانو میزد

میگن محرم که ز راه میومد
لباس مشکی می پوشید آقامون
به یادِ تشنگیِ شاه عطشان
یه قطره آب نمی نوشید آقامون

کتیبه ها رو میزذ و با گریه
روضه ی خونِگیش و بر پا میکرد
زخمِ روی پلکِ چشاش و وقفِ
زخمِ لبایِ گل زهرا میکرد

وقتی کتیبه ها رو میزذ, میگفت
چشام پر آبه و, سینَم پر آهه
هنوز می بینم جدَّم و, بمیرم
سرش رو نِیْ, تنش تو قتلگاهه

کتیبه ها رو که میزد با گریه
میگفت چطور تو رو به خون کشیدن
چی شد که یه قطره آبم نخوردی؟
بگو چطوری سرت و بریدن

وقتی کتیبه ها رو میزذ, میگفت
یابنَ شبیب جَدَّم و سر بریدن
یه گَلّه گرگ وحشیِ گرسنه
تنش رو توی خاک و خون کشیدن

میگن محرم که ز راه میومد
کوچه رو با سیاهی زینت می داد
وقتی می گفت سلام, سر بریده
از شدت گریه زمین میوفتاد

رضاباقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا