شعر عيد غدير خم

شوق یار

شوق یار

دست، دستی که به شوق یار بالا می‌رود
لحظه‌ی تقدیم جان صدبار بالا می‌رود

دست گاهی میثم تمّار می‌سازد ز خود
یاعلی می‌گوید و از دار بالا می‌رود

گاه؛ دستی بال خواهد داد بر جسم شهید
روی نیزه جعفر‌ِطیّار بالا می‌رود

– کیست با مرحب بجنگد؟- بین یک لشگر فقط
دست‌های حیدر‌کرار بالا می‌رود

غیر دست مرتضی دست که در روز غدیر
روی دست احمد مختار بالا می‌رود؟!

دست باران هر زمان کوتاه باشد از زمین
گل نخواهد رُست، تنها خار بالا می‌رود

از فراز منبر اسلام بعد از مصطفی
شیر حق وقتی نباشد مار بالا می‌رود

دست حیدر بسته بود و دست قنفذ باز بود
سمت زهرا دست بدکردار بالا می‌رود

مانده‌ام آن دست‌و‌بازوی ورم‌کرده چطور
در قنوت فاطمه هر‌بار بالا می‌رود؟!

 امیر عظیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا