شعر ولادت حضرت رقيه (س)

فاطمه ي ثاني

رسیده است به دل های مرده جان بدهد
رسیده است کمی عشق یادمان بدهد
نفس بریده ی نفسیم و امده ما را
هوای تازه ای در اخرالزمان بدهد

چه دختری که به حظ حضور کوتاهش
جهان خسته و درمانده را تکان بدهد
ستاره ای که در افاق ناامیدی ها
محبتش به همه راه را نشان بدهد
در افتاب سیاه قیامت کبری
به هر که دلشده اش بوده سایه بان بدهد
نسیم زلف دل انگیز روضه اش کافی ست
به ما که نقش زمینیم اسمان بدهد
کسی که مثل ابالفضل کاشف الکرب است
رسیده است ز غم ها به ما امان بدهد

رقیه است که دردانه ی حسین شده ست
دوباره فاطمه ی خانه ی حسین شده ست

بهار می رسد از ناز راه رفتن او
گل عفاف شکوفد ز عطر دامن او
حجاب نور شده نقش چشم فاطمی اش
حریر سبز بهشتی نشسته بر تن او
هزار پنجره امید وا شود در دل
به هر طلوع نگاه همیشه روشن او
نگاه بان دمشق است پرچم حرمش
بهشت کوچک دنیا شده ست مدفن او
چه دلرباست کلام رقیه جان حسین
و دلربا تر از ان شد پدر شنیدن او
گلی که نیست به دنیا شبیه و مانندش
دل هزار چو من هست خار گلشن او
کسی که منکر نام رقیه جان شده است
بگو رود به جهنم که هست مدفن او

بهشت منتظر خنده های این دختر
حسین ریخت جهان را به پای این دختر

ز بس به فاطمه او مو به مو شباهت داشت
ملک به خاک قدم های او ارادت داشت
سه سال داشت ولی جاودانه شد تا حشر
چقدر عمر کم این سه ساله برکت داشت
بزرگی از شب میلاد پا رکابش بود
بزرگ زادگی از نوع با اصالت داشت
ستاره ای که در اندازه های خورشید است
شبیه ماه بنی هاشمی سیادت داشت
کسی که شانه ی عباس بوده معراجش
عجیب نیست دل شیر داشت،غیرت داشت
شکار خنده ی او با علیِ اکبر بود
ز بس که خنده ی این نازدانه قیمت داشت
حسین دیده به برق نگاه خواهر خود
عقیله سخت به این کودکش عنایت داشت

به شهرت حسنات جهانی اش سوگند
کسی نگشته به بخشندگی به او مانند

جمال قدسی او افتاب سیار است
صدای گریه ی او ذولفقار کرار است
چقدر طفل مسیحی دخیل بسته به اشک
چقدر دور ضریحش دل گرفتار است
شفا وزیده به جای نسیم از صحنش
ضریح کوچک او تکیه گاه بیمار است
ز هر چه ناز جهان بود بی نیاز شدم
ز بس رقیه به گریه کنش وفادار است
ز بعد کرببلا قد خمیده آبله پا
حدیث زندگی اش روضه روضه غمبار است
کسی که پرده نشین عفاف زینب بود
اسیر چشم حرامی کوچه بازار است
مسیر کوفه و شام و تمام چل منزل
خراب زخم شکاف سر علمدار است

چه بار ها که سر او به جاده می افتاد
عمو به پیش رقیه چه ساده می افتاد

حسن کردی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا