شعر شهادت امام جواد (ع)

در این قبیله

در این قبیله که سن کم و زیاد یکی ست

مقام ما و غلامان خانه زاد یکی ست

به چشم لیلی اگرچه مُرید بسیار است

به چشم این همه مجنون ولی مراد یکی ست

سوال کردی و دیدند بی سوادند وُ
جواب دادی و دیدند با سواد یکی ست
همه کریم و همه مهربان و دست به خیر
ولی برای گدایان فقط جواد یکی ست

همیشه خانه ی ارباب خانه ی فُقَراست
کریم بودنتان هم بهانه ی فُقَراست
کبوتران حرم سمت آن کسی رفتند
که فکر نان شب و آب و دانه ی فُقَراست
همیشه رسم بر این بوده که قسم بدهند
“تورا به جان جوادت” ترانه ی فُقَراست
به نور چهره ی ارباب و نان و عشق خُوشیم
عجب شبی ست! شب شاعرانه ی فُقَراست
چقدر خوب هزار و چهارصد سال است
که کوله بار غمت روی شانه ی فُقَراست

نماز خواندن تو پای سرو دیدنی است
وَ میوه ای که پس از آن رسیده چیدنی است
خدا به سنّ ِ کَمَت علمِ صد برابر داد
قضیّه ی تو و آن توطئه شنیدنی است
تو یوسفانه از این در عبور خواهی کرد
کبوتر از قفس بسته هم پریدنی است
” چو یار ناز نماید شما نیاز کنید ”
که ناز اهل سخاوت فقط خریدنی است
به یاد مادر پهلو شکسته افتادی
صبور باش که آن منتقم رسیدنی است

 

 حمیدرضا کامرانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا