شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

من بی پناه

هر کس رسید بی کسی ام را نگاه کرد
ما را چه سخت رفتن تو بی پناه کرد
قاری چنین ندیده کسی پاره پاره لب
رویش سیاه انکه لبت را سیاه کرد

غیر از نمک به زخم تو مرهم نزاشتند
از زخم سنگ و زخم زبان کم نزاشتند
در زیر سنگ بارش بی رحم کوچه ها
یک بوسه نذر روی تو کردم نزاشتند

اینکه لباس خوب تنم نیست معذرت
پایی برای پا شدنم نیست معذرت
گرچه همیشه مقنعه دارم به سر ولی
چادر سیاه شب شکنم نیست معذرت

من بی پناه,عمه ولی بی پناه تر
پهلویم از سیاهی شب ها سیاه تر
اه ای هلال خون زده ی اسمان شام
بودی به روی نیزه تو از ماه ماه تر

چل منزلی که بال کبوتر نداشتم
جز اشک و اه منزل دیگر نداشتم
از ترس اینکه باز بیافتی به روی خاک
یک لحظه چشم از سر تو بر نداشتم

از این دل کباب بگویم برای تو؟
یا از دل رباب بگویم برای تو؟
هر چند از تنور نگفتی برای من
از مجلس شراب بگویم برای تو؟

دایم به سمت نیزه تو در اشاره ام
از سوز خنده های همه در شراره ام
بگذار سر به مهر بماند چه رفته بر
انگشتر عقیق تو و گوشواره ام

دروازه بود و نوبت جشن و سرور ها
ساعات رفت و امد خیل شرورها
میسوزم از شراره بی حرمتی پدر
مانند موی سوخته ات از تنورها

حسن کردی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا