شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

وسط صحن نجف

مست انگور و شراب و خُم و پیمانه شدم
تا رسیدم به درش، خادم میخانه شدم

نفس ساقی کوثر به لبم خورده شبی
دست من نیست اگر اینهمه مستانه شدم

وسط میکده ام یا وسط صحن نجف
آنقدر ریخته در باده که دیوانه شدم

به ضریحش سحری بوسه زدم تب کردم
بسکه شرمندهء آن لطف کریمانه شدم

گرد و خاکی که شدم جمعیت از دورم رفت
بغلم کرد علی با همه بیگانه شدم

از خیال حرمش خواب ندارم شب و روز
بیخیال خودم و خانه و کاشانه شدم

کعبه رفتم ولی از راه بیابان نجف
خانه آباد شدم مُحرم ویرانه شدم

در قنوتم بعلیِِ بعلی ریخت خدا
بعد مهمان دو تا سجدهء جانانه شدم

ربّ اعلا به علی گفتم و تکفیرم کرد
رفتم از در ولی از پنجره در خانه شدم

راه علی، شاه علی، مفترض الطاعه علی
بندهء او صد و ده بار جداگانه شدم

نان و ریحان نگرفتم ز کسی غیر علی
از ازل ریزه خور سفرهء ریحانه شدم

فاطمه دُرّ نجف دست گداها می کرد
تا گرفتم همه دیدند که دُردانه شدم

خیره باید بنشینیم در ایوان طلا
پس ببخشید اگر اینهمه پُرچانه شدم

روزی ام دست حسن، آبرویم دست حسین
نوکر هر دو از آن امر ملوکانه شدم

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا