شعر عيد غدير خم

یا امیرالمومنین

قلم لال است اما می‌نویسم داستانش را
من و مدح علی؟!حتی نمیبردم گمانش را

گروهی‌ باعلی‌ مشغول و جمعی باعلی عاشق
مسلمان جای‌خود دارد چه سازم هندوانش‌ را

علی را بی خدا اصلاً – خدا را بی علی هرگز
نه‌ میخواهم‌ چنینش را – نه‌ میخواهم‌ چنانش‌ را

نه تنها مجلس خود را بنا بر گفته‌ی احمد
مزین کرده با نام علی شیعه اذانش را

به‌قربان‌ وجودی که‌ وجودم از وجود اوست
چنان‌ میخواهمش‌ آری که‌ هر موجود جانش‌ را

خدا فرموده‌ قبل از خلقت‌ عالم علی‌ بوده‌است
و من اصلاً نمی‌فهمم مکانش را زمانش را

بگویم‌ فاش‌حیدر کیست‌ ممسوس‌ خداوند است
زبانم تند می‌راند که می‌گیرم عنانش را

همیشه از خودم می‌پرسم و هربار میمانم
چگونه شکر باید کرد لطف بیکرانش را

ضریحش که‌ به‌جای‌خود دلم‌ آنقدرها تنگ‌ است
کسیکه یاعلی‌گفته‌ است میبوسم دهانش را

زمان‌ خطبه‌‌خوانی‌ اوسخنران‌ نه‌ سخندانست
که منبر می‌برد حظ شیوه‌ی فنّ بیانش را

خدا خود را اگر مومن‌صداکرده‌‌است‌ میخواهد
که اینگونه کند مدح امیر مومنانش را

قسیم نار والجنه-علی-تنها علی بوده‌است
کسی که با یتیمان میکند تقسیم نانش را

به‌قدر نان جو از ملک این دنیا نمیخواهد
نخواهد بست زنجیری به دنیا؛ بازوانش‌را

خداآغاز خلقت یاعلی گفت‌است پس حتماً
به پایان می‌برد با “یاعلی” کار جهانش را

 محمد حسن بیات‌لو

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا