شعر مناجات با خدا

الهی و ربی

گدا را تو با دیدهٔ تر ببخش
بکوبم سر ِ خویش بر در ببخش

بیا قبل از آنیکه رسوا شوم
به پیش همه روز محشر ببخش

به أمن یجیب ِ امام زمان
تو را جان آقای مضطر ببخش

شدم خاکِ نعلینِ شاه ِ نجف
مرا این سحر جانِ حیدر ببخش

گناهان فرزندها را بیا
دمِ آخری جانِ “مادر”ببخش

قسم می دهم جانِ آن که خودش
گرفتار شد پشت یک در ببخش

بحق زمین خوردهٔ کوچه ها
زمین خورده ها را تو بهتر ببخش

ولی مقصد روضه کرببلاست
مرا با غمِ شاه ِ بی سر ببخش

حسین ناجی ما گنهکار هاست
به ارباب مان هر چه نوکر ببخش

به گودال هم فکر ما بود و گفت :
محبان من را مطهر ، ببخش

همان لحظه زینب صدا زد حسین
اگر زنده ماندم برادر ببخش

نشد ای حسین جان بپوشانمت
تو عریان شدی بین لشگر ببخش

سرِ نیزه چشمانِ خود را ببند
به روی سرم نیست معجر ببخش

 قاسم نعمتی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا