شعر ولادت حضرت زهرا (س)

ولادت مادر …

سیب را خورد و پیمبر تر شد

یعنی از نسل پسر ابتر شد

صاحب ناب ترین کوثر شد

حوریه بود ولی دختر شد

مادر آن لحظه حقیقت بگرفت

پدر از دخترش عزت بگرفت

 

روز مادر شرف از زهرا داشت

شور و شوق و شعف از زهرا داشت

مرتضی هم نجف از زهرا داشت

جمله ی لوکشف از زهرا داشت

 

سند حرف من از لولاک است

خلقت مادر من کولاک است

 

فضه ی خانه ی او مریم بود

سفره اش وسعتی از عالم بود

سر آن سفره پر از حاتم بود

هر که آمد , به لبش این دم بود

 

چشم دل روشن ازین مولودی

چقدر پا قدم مسعودی!

 

نور پیش قدمش تا می شد

خلقت انگار که احیا می شد

فاطمه تا به لب انشا می شد

نبی از روی زمین پا می شد

 

فاطمه مثنوی بابا بود

بهترین معنی اعطینا بود

 

ریسه تا جاده ی ابریشم بود

مجلس شعر مناسب هم بود

مجری آن شب شعر آدم بود

جای حافظ فقط آنجا کم بود

 

محتشم آمد و شعری نو خواند

شعر را جانب آن کوچه کشاند

 

گفت: مادر برویم ,نامرد است

روبرویش نشویم ,نامرد است

میزند مثل قدیم , نامرداست

مادرم , برگردیم , نامرد است

 

چادرش روی زمین خاکی شد

دست بر گونه اش حکاکی شد

 

آمد و هر نفسش گل می داد

حس خوبی به توسل می داد

واژه ها بوی تجمل می داد

بین این شعر تغزل می داد

 

یک سبد رازقی از یاس بهاری داریم

حالت مست ترین کوثر جاری داریم

نشئه ی بوی خوش سیب بهشتی هستیم

کی دگر دغدغه و فکر خماری داریم!

مشکل بین من و عشق تماما حل شد

بعد ازین هر دوی ما یکه نگاری داریم

زیر شمشیر غمش رقص کنان می خندیم

غیر از این کار مگر میل به کاریداریم؟!

….

روسری , چادر و انگشتر و سرویس طلا

روز مادر شد و ما روز هزاری داریم…!

علی کاوند

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۳ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا