غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد
خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد
شبیه مادرتان خانه ات در آتش سوخت
هنوز شهر برای شما خطر دارد
میان کوچه نکش پیرمرد فاطمه را
عصا ندارد اگر دست بر کمر دارد
به یاد مادرتان سوخت خانه و حالا
چقدر خاطره ی تلخ میخ در دارد
امام عشق غریب است و شهر پیغمبر
میان سینه ی خود باز داغ اگر دارد
خدا کند که کسی با غلاف سر نزند
خدا کند که کسی با لگد به در نزند
علی رضوانی