اشعار شهادت امام صادق ع

حکم ولا

کسی که حکم ولا از خود پیمبر داشت

دلی شبیه بهشت خدا معطر داشت

کسی که نور نگاهش زلال باران بود

میان قاب دو چشمش همیشه کوثر داشت

امام عشق

غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد

خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد

یا صادق آل عبا

خورشید تاریک است پیش روی صادق
محراب اهل آسمان ابروی صادق
جبریل زانو میزند پهلوی صادق
عالِم شده هرکس گذشت از کوی صادق

امروز, روز ناله و اندوه و ماتم است

امروز, روز ناله و اندوه و ماتم است

روز عزای اشرف اولاد آدم است

چیزی شبیه روز حسین و محرّم است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند

غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند

عزیز فاطمه را نیمه شب کجا بردند

شدند از در و دیوار وارد و او را

غریب از سر سجادهء دعا بردند

غبار مقدم تو , توتیای چشمانم

غبار مقدم تو , توتیای چشمانم

ز هجر تو شده ابری هوای چشمانم

سحر که سفرۀ دل وا کنم به راز و نیاز

فقط وصال تو باشد دعای چشمانم

بردند برای همه دنیا خبرش را

بردند  برای همه  دنیا  خبرش را

غمنامه ای ازسرخی چشمان ترش را

حتی رمقی نیست به دستان ضعیفش

آتش زده زهری همه ی بال وپرش را

در هجره ام مقابل چشمان مادرم

در هجره ام مقابل چشمان مادرم

در سجده بودم و لگدی بر سرم نشست

این غم کجا برم, به که گویم که بی حیا

با ناسزا به فاطمه, بال و پرم شکست

اینکه اینگونه میکِشی نامرد..

ای که هستی رئیس مذهب ما

چقدر حوزه ات مسلمان ساخت

گوشه از کلاس درس شما….

نفست جابر بن حیان ساخت

آه… پیراهنم شده خاکی

پیرمردی که حضرت جبریل

زائر غربت نگاهش بود

کوچه ها را همین که طی می کرد

صد فرشته کنار راهش بود

مرد روضه ها

ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند

مثل حیدر درمیان کوچه هایش می کشند

 نامسلمانان به فکر سنّ وسالش نیستند 

پابرهنه,بی عمامه ,بی عبایش می کشند

سَیِّدَنَاالغَریب

دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای

دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای

چقدر مردم پست مدینه نامردند

دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند

دکمه بازگشت به بالا