زهرای سه ساله
لب بسته است , بی رمق و خسته, بی شکیب
لبریز اشک و آه ولی , فاطمی , نجیب
دنیای شیون است, سکوت دمادمش
باران روضه است همین اشک نم نمش
زهرائی است , شکوه ز غمها نمیکند
جز آرزوی دیدن بابا نمیکند
حرفی نمی زند ز کبودی پیکرش
از سنگ های کینه و گل های معجرش
با بیکسی قافله خو کرده آه آه
با طعنه های آبله و زخم گاه گاه
آری نمک به زخم دل غم نمی زند
از گوشواره پیش کسی دم نمی زند
هرگز نگفته از غم و درد اسیری اش
از ماجرای سیلی و دندان شیری اش
سنگ صبور هر دل بی تاب میشود
لب بسته و در آتش غم آب میشود
اوقات ابری اش بوی غربت گرفته اند
حالا که واژه ها همه لکنت گرفته اند
با آه های شعله ورش حرف می زند
او با اشارهی نظرش حرف می زند
حالا که غرق خون شده لبهای کوچکش
با اشکهای چشم ترش حرف می زند
او هرگز از تسلّی سیلی سخن نگفت
دارد تمام بال و پرش حرف می زند
لب بسته است از همهی اهل کاروان
بر نیزه با سر پدرش حرف می زند
می پرسد از سر پدر و شرح سرگذشت
گاهی به روی نیزه و گاهی میان تشت
بابا بیا به خاطر عمه سخن بگو
لب باز کن دو مرتبه «زهرای من» بگو
بابا بگو برای من از روز اشک و آه
از آن همه مصائب جانسوز قتلگاه
بابا برای دخترت این حرف ساده نیست
معنای نعل تازه و تیر سه شعبه چیست؟
آتش زده به جان من این داغ بی امان
انگشتر تو نیست در انگشت ساربان؟!
خونین شده به روی لبت آیه های نور
خاکستری به چهرهی تو مانده از تنور
جاریست خون تازه ز لبهات همچنان
بابا چه کرده با لب تو چوب خیزران …
این لحظه ها برای سه ساله حیاتی است
روی لبش ترنم «عجّل وفاتی» است
حالا که سر زده به شب تار او سحر
حالا که آمده به خرابه سر پدر
دیگر تحمل غم دوری نمیکند
در حسرت فراق صبوری نمیکند
یک بوسه از سر پدر و … جان که بر لب است
داغ سه ساله اول غمهای زینب است
یوسف رحیمی
در ماه مبارک رمضان ماه استغفار و بخشش گناهان مراسم روح بخش یک ماه نجوای شبانه:
سخنرانان:حجت الاسلام حیدری،حجت الاسلام سید مقتدی نعمتی،حجت الاسلام خوانساری
دعا و مناجات: حاج غلامعلی محمدی،کربلایی رضا آراسته
شعر سرایی و مداحی: کربلایی پوریا روح نواز
زمان:
جمعه۳۰تیر اول رمضان،الی،شب عید سعید فطر
ساعت:۲۴الی ۳ بامداد
مکان:
تهران،پاسداران،گلستان هشتم،بوستان حدید،مسجد امیر المومنین حیدر.
***هیئت کریم اهل بیت محفل بسیجیان و رهروان شهدا رزمندگان شما تهران***
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب
با چند شعر به روزم
مطلع اشعار:
۱_ لحظاتی که نشستی بغل بستر من
این قَدَر گریه نکن فاطمه جان در بر من(علی صالحی)
_______
۲ _ تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود
_______
۳_ آنقدر تشنه ماند که آب از سرش گذشت
با چکمه یک نفر ز روی پیکرش گذشت(حامد خاکی)
_______
۴_ خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند
خود را به زور در دلِ گودال جا کنند(حامد خاکی)
_______
۵_ باز بوی بهار آمده است
سینه ها را قرار آمده است(محمد بیابانی)
______
۶_ درست لحظه ی آخر در این محل افتاد
و قطره قطره ی اهلا من العسل افتاد(نیما نجاری)
______
۷_ ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
مجلس ذکر ِ مرا بد دهنی ریخت به هم(علی اکبر لطیفیان)
_____
۸_ گره ی زلف تو در خواب گرفتارم کرد
زلف آشفته ات آشفته و بیدارم کرد(امیرحسین الفت)
(التماس دعا)