ای حرمت نور… عَلیٰ کلِّ نور
وارث زهراییِ قلبِ صبور
خواهرِ شمس ،دخترِ محجوبِ ماه
ای که شدی خالی از هر اشتباه
چادرِ تو بر دلِ شب …سر پناه
جلوه گرفت… از رخِ تو چشمِ ماه
فاطمه اِی عمّه ی ساداتِ عشق
خواهرِ سلطان و مباهاتِ عشق
شمسِ شرَف، دختر ایران تویی
خواهرِ خورشیدِ خراسان تویی
نجمه کند در دو جهان سروَری
چون که کند بر سرِ تو مادری
ای همه جود و کرم، همچون رضا
آیه یِ تطهیر و گلِ مرتضیٰ
دختر حیدر…نسبِ فاطمی
بانویِ مظلوم بنی هاشمی
فاطمه یِ ثانیِ در شهر قم
دختر محجوبِ امامِ هفتم
زینتِ موسیٰ …گلِ سرسبزِ عشق
می زَند از یادِ شما نبضِ عشق
جلوه یِ تو ، آینه دارِ علی است
عصمتِ زهراییِ تو منجلی است
از شرف خاک شما …شهرِ قم
شور گرفت از ازدحامِ مردم
منشاء و سرمایه یِ در یایِ عشق
خواهر آواره یِ صحرای عشق
ای که چو زینب، لبِ خواهر مدام
می زند از عشق برادر، کلام
نام رضا وِرد زبانِ تو شد
در همه جا عشقِ عیانِ تو شد
معدن ایمان و کرامات و علم
با دلِ زینب شده ای کوهِ حلم
از حرَمِ قدسی اَت ای مَهلقا
نیست دِگر فاصله ای تا خدا
می رسم از کوی تا با نام عشق
مثل کبوتر به سرِ بامِ عشق
بانویِ عشق و ادب و ذوالکرَم
تذکره ای دِه که بیایِم حرم
سخت دلم تنگِ حریمَت شد
تنگِ دل و دستِ کریمَت شده
اذن بده زائر رویَت شوم
شاعرِ دل خسته یِ کویت شوَم
در حرمِ عشق … مرا جا بده
هر چه خوب است همانجا بده
محضِ گلِ روی رضا کن نگاه
خواهر سلطان… بده ما را پناه
بانویِ قم …خواهرِ سلطان ما
چاره یِ عشق…علّتِ درمان ما
دردِ دلم با تو دوا می شود
هر گره با دست تو وا می شود
نام شما عزّتِ ایران زمین
عشق شما شوکتِ این سرزمین
روشنی عرشِ حرم دستِ تو
شاخه گل فرشِ حرم مست تو
عطرِ گلِ فرشِ حرم…گوئیا
آمده از باغ بهشتِ رضا
هر که در این خانه نشان می شود
هر نفسش مشک فشان می شود
هر در از این صحن و سرا یک بهشت
عشق شما… خوبترین سرنوشت
بوی بهشت از حرمت می رسد
خوب شوَد در حرمت… حالِ بد
بانوی عرش و فلک و شمس و ماه
بانوی من ثانیه ای یک نگاه
ثانیه ای حال مرا کن نگاه
اذن بده تا که بیایم به راه
کوله یِ چشمان ترم پر از آه
نیست در این غمکده جز اشتباه
نیست به جز اشک در این دست من
جان رضا دست مرا پس مَزن
آمده یک عبدِ سراسر گناه
با دلِ خسته…دلِ پُر… اشک و آه
سویِ تو با کوله یِ غم آمدم
خسته به آغوشِ حرم آمدم
نیست مرا جز حرمِ تو پناه
گُم شده اَم می طلبم از تو راه
دست تهی آمدم و پُر گناه
کاسه یِ چشمِ ترِ من پر زِ آه
لیک به امّیدِ کَرَم آمدم
رانده زِ هر جا به حرَم آمدم
تا به حرَم عُقده یِ دل وا کنم
لطفِ تو را خوب… تماشا کن
می رسد از قلب حرم بویِ عشق
عطر همان مادر دلجویِ عشق
هر نفسی ، زائر باران تویی
زائر آن مرقدِ پنهان تویی
اذن ورود حرمِ کاظمین
تذکره اَم ده تو به سوی حسین
عشقِ تو بانو شده سرمایه اَم
همرهِ من آمده چون سایه ام
کفترِ بامِ تو منِ بی قرار
با دلِ خود پر زده اَم سویِ یار
بال و پرم تا به هوا بُرده اَم
سر زِ حریم تو درآوردِه اَم
حال من همراه شما بهتر است
نام تو همراه رضا خوش تر است
خواهرِ زیبنده یِ شمسَ الشموس
تذکره ای ده که رَوم سمت طوس
می گذرد لطف تو بانو…زِ حدّ
بر اَحدی تو نزدی… دستِ رد
پای ضریحَت همه را می بری
درهم و برهم همه را می خری
چشمِ من و دولتِ احسان تو
رو زده اَم با قسمِ جانِ تو
بانویِ مِهر…ای صنمِ هموطن
جانِ رضا دستِ مرا پس مزن
گرد و غبارَم به سرِ دامَنَت
یک پر کاهم زِ سرِ خرمَنَت
ملجأ حاجاتِ بشر…دستِ توست
زائر این میکده…سرمستِ توست
هر چه قلم می کند هِی اهتمام
باز شد این مثنوی هم ناتمام….
اذن بده تا که سلامی دهم
آخرِ شعر …حسن ختامی دهم
اَخترِ تابنده، سلامٌ عَلیکْ
دختر زیبنده ،سلامٌ عَلیکْ
دختر ایران… گلِ عشق… اَلسَلام
رمزِ عبور از دلِ عشق…. اَلسَلامُ
حرف دلم هست فقط،یک کلام
عشقَ تو و عشقِ رضا… وَ َالسلامــ
منصوره محمدی مزینان