شعر شهادت امام حسین (ع)
هل من معین
از تشنگی لب های خشکش را تکان میداد
“مظلومیت”را داشت بر عالم نشان میداد
در زیر دست و پای لشگر دست و پا میزد
سکان عالم داشت در گودال جان میداد
هَل مِن مُعینش را تمام دشت فهمیدند
اما جوابش را فقط شمر و سنان میداد
با خنجر کندی جدا شد بای بسم الله
تقطیع آیاتی که قرآن را نشان میداد
قرآن قرائت کرد بفهمند او مسلمان است
صوتش بشارت داشت از سّر نهان میداد
صاحب سخن بودُ در آن ساعت سکوت او
هی پاسخ دندان شکن بر خیزران میداد
.
.
.
من حال زینب را نمیدانم درآن لحظه
وقتی زن شامی به اون خرما و نان میداد
مرصاد یعقوبی