باسجده هاش زینت سجاده ها شده است
سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است
مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران
آئینه ی تمام نمای خدا شده است
در صورتش پیمبر و در سیرتش علی
در مهربانی آینه ی مجتبی شده است
از برکت حضور نفیس و مبارکش
پنجاه و هفت سال جهان باصفا شده است
هم افتخار قوم بنی هاشم از عرب
هم افتخار مردم ایران ما شده است
ارباب بوده است ولی از فروتنی
هم سفره ی ویتیم و اسیر وگدا شده است
محصول کیسه ی سردوشش به نیمه شب
نان و پنیر خانه ی صد بینوا شده است
از برکت صحیفه ی سجّادیه ست که
باب نجات برهمه ی خلق وا شده است
بیمار مصلحت شده اما به دست خویش
بیماری تمام جهان را دوا شده است
در معرکه نبوده ولی راز دشمنان
با ذوالفقار خطبه ی او برملا شده است
هم پای روضه های همه گریه کرده بود
هم روضه خوان واقعه ی کربلا شده است:
دیده ست در میانه ی گودال ، پیرهن
از تیر و نیزه برتن خون خدا شده است
با دست های بی رمق او به پیکر
سلطان دین،به جای کفن بوریا شده است
همراه کاروان و سران به نیزه ها
با عمه هاش راهی شام بلا شده است
بر نیزه دیده اصغر و پرسیده ازخودش
این سر چگونه بر سر آن نیزه جا شده است؟
قد ّ خمیده أش اثر ارث مادر است؟
یا از فشار سلسله این گونه تا شده است؟
سی سال بعد ِ کرببلا… ، در مدینه هم
از گریه هاش محشر کبری به پا شده است
هم کربلا وکوفه و هم شام ، این امام
مجموعه ی تمامی این روضه ها شده است
مجتبی خرسندی