شعر شهادت حضرت رقيه (س)
بغضِ ترک خورده برایم درد سر می شد وقتی که دلتنگیم, بابا بیشتر می شد
بغضِ ترک خورده برایم درد سر می شد
وقتی که دلتنگیم, بابا بیشتر می شد
لفظِ کنیز و کعبِ نی, سیلی و چشم تر
شبهای من اینگونه ای بابا سحر می شد
مهمان شدی من را پدر از نوکِ نی, ور نه
طفل یتیمت داشت از غم خونجگر می شد
کنج خرابه در هوای سرد, با عمه
اصلاً چه گویم که به چه منوال سر می شد
قوتِ غذایم غالباً هر شب کتک بود و
بر حال من چشم حرم هر روز تر می شد
هر جا که ما بودیم, زجرِ بی حیا هم بود
از ما جدا بودی و خیلی خیره سر می شد
این خواهرت همراهِ ما خیلی اذیت شد
در این چِهِل منزل برای ما سپر می شد
هر جا که می خوردم زمین, من را بغل می کرد
با هر زمین افتادنم, دردِ کمر می شد
در این سفر بسکه لبانت سنگ باران شد
من پیر گشتم, عمه از من پیرتر می شد
خیلی صدایت کردم و خیلی کتک خوردم
اینگونه بغضِ من برایم درد سر می شد
رضاباقریان