شعر مناجات امام حسين (ع)
مثل اویسی که قرن را دوست دارد
مثل اویسی که قرن را دوست دارد
این چشم هم دریا شدن را دوست دارد
عاشق ندارد میل برگشتن به منزل
شب تا سحر پرپر زدن را دوست دارد
دیوانگی هم عالمی دارد در اینجا
عابس تنِ بی پیروهن را دوست دارد
پروانه مجبور است دورِ شمع باشد
هم سوختن هم ساختن را دوست دارد
محشر نخواهم شد پریشان حال, زیرا
مادر همیشه سینه زن را دوست دارد
از اینکه شوق کربلا دارم همیشه
فهمیده ام ارباب, من را دوست دارد
روز جزا آتش ندارد کار با آن…
…گریه کنی که سوختن را دوست دارد
ای کاش روی پای اربابم بمیرم
آواره, مردن در وطن را دوست دارد
ارباب حالا که تنش روی حصیر است
کی گفته این نوکر کفن را دوست دارد؟
با دست دنبال حسن می گشت زهرا
معلوم شد خیلی حسن را دوست دارد
فریاد زد قنفذ بزن یار علی را
این بی حیا, دستِ بزن را دوست دارد
رضاباقریان