شعر مناجات با خدا
بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم
حال و هوای پاکیَم از دست رفته است
یادش بخیر حال و هوایی که داشتم
دیروز اشک چشم من هر لحظه می چکید
امروز نیست اشک و بکایی که داشتم
از بسکه با هوای و هوس خو گرفته ام
دیگر دراز نیست دست دعایی که داشتم
یادش بخیر زمزمه های خدایی ام
حالا کجاست سوز و نوایی که داشتم
دیگر جسور و روسیه و خیره سر شدم
بر لب نمانده ذکر خدایی که داشتم
شرمنده ام که با شهدا قهر کرده ام
با یادشان چه شور و صفایی که داشتم
یادش بخیر جمعه که می شد غروب ها
همراه گریه زمزمههایی که داشتم
با معصیت ز سینه ی من پر کشیده است
حال و هوای کرببلایی که داشتم
رضا باقریان