شعر وفات حضرت خديجه (س)
اُمّ المؤمنین
تو می روی و تازه غم ها پا بگیرد
بعد از تو تنهاییِ من معنا بگیرد
بانو! فقط نام تو «اُمّ المؤمنین» است
آن زن اگر چه نام زیبا را بگیرد
با رفتن تو گوشه ای از خانه, تنها
زانوی غم را در بغل, زهرا بگیرد
از بس که دلتنگ تو می گردد یتیمم
شب ها کنار قبر تو احیا بگیرد
بهتر که رفتی و ندیدی بین کوچه
رنگ کبودی زیر چشمش جا بگیرد
هنگام رفتن, روضه می خوانی برایم
با روضه خواندن های تو دل ها بگیرد
بانو! تو هم گفتی «حسین» اشکت روان شد؟
ترسَم که چشمان تو را دریا بگیرد
آری در عاشورا میان قتلگاهش
دعوا سرِ پیراهنش بالا بگیرد
نامرد! با خنده سرِ از تن جدا را …
… در پیش روی زینب کبری بگیرد
محمد فردوسی