ناد علی
منم و این نفسِ از تب و تاب افتاده
منم و چشمِ خرابی که ز خواب افتاده
آتش سینهء تنگم به شتاب افتاده
جگرم سوخته در قعر عذاب افتاده
بعد عمری که نگاهم به سراب افتاده
کار من باز به یک بادهء ناب افتاده
عاشقی در گذر از سینه کِش جاده منم
آنکه مجنون شد و از پای نیفتاده منم
آمدم از نفس سوخته باری ببرم
آمدم عارضه ای سوی نگاری ببرم
آمدم برکتی از گوشه کناری ببرم
آمدم گریه کنم، گریه و زاری ببرم
آمدم از قدمش کیسه غباری ببرم
آمدم نان ز سر سفرهء یاری ببرم
هرچه هم بی سر وپا، بی بته و بد بشود
نشده دست گدا محضرشان رد بشود
میشود بال به افلاک، غزل وقت پگاه
میکِشد پرده نگاهش روی این روی سیاه
با دعاهاش شده از همه دستم کوتاه
یاعلی گفتم و گفتند بیا واشد راه
اولین وادی مان چیست؟ دلی سیر، نگاه
آخرین مرحله اش چیست، فناء فی الله
گرچه گندم هوسی بوده که شیطان دارد
تاعلی هست خدا، میل به انسان دارد
یک دل سیر برس بر خود و کمتر به شکم
تا که بر معبر آتش بگذاریم قدم
خازن دوزخیان را که بگویند بدم
می نشیند عرق ترس، به جان ها کم کم
اینطرف هست جهنم که خودت هستی و غم
آنطرف هست بهشتی که خوشی مثل حرم
می روی از پُل و وقتی که شود آن لبه باز
نذر کن ناد علی یکصد و ده مرتبه باز
یکطرف هست بهشتی که بود مال علی
یکطرف هست کنارت علی و آل علی
تو نرو جنت و رو کن به پَر شال علی
چون بهشت است فقط زیر پر و بال علی
میشود کعبهء جانهای همه خال علی
می رویم اشک فشان زود به دنبال علی
چه مسیری است دل عاشقمان بی تاب است
نوبت حلقه زدن دور سر ارباب است
بعد یک عمر رسیدیم ز حیدر، به حسین
می رسد آخر این جاده سر آخر به حسین
می نشیند تب مرثیهء نوکر به حسین
میرسد بعدِ علی، رفتن منبر به حسین
ولوله میشود از هروله با ضربِ حسین
می برد کار، رسانیدن آن سر به حسین
آتش هجر و غم سوختگان محشر کرد
روضه خوان فاطمه شد، مادرمان محشر کرد
چه کسی خواست نباشد چو عبا سر به تنت
چه کسی برده ردا و زره و پیرهنت
چه کسی کرده فرو نیزهء خود بر دهنت
چه کسی تاخته با نعل، به روی بدنت
پسرم آه از آن دست، از آن پا زدنت
آه از آن روز که شد پاره حصیری کفنت
محشری کرد در این روضه سپس زهرا رفت…
سر که بر منبر نی رفت، سرم بالا رفت
رضا دین پرور