شعر شهادت اميرالمومنين (ع)
یا حیدر
عمر علی رسید به پایان دفترش
وقتی که سوخت سینه ی زهرای اطهرش
یک عمر پا به پای مصیبات فاطمه
خون دلی که خورد علی ، ریخت از سرش
مردی که هست نقطه ی “با” شان نام او
افتاده بود روی زمین شان “کوثرش”
میسوخت پا به پای همان خانه ای که بود
یک روز قتلگاه زن و بچه اش ، درش
بعد از تمام حادثه هایی که دیده بود
امشب علی رسید به دیدار همسرش
این داغ مانده بر جگر اُمِّ ایمن است
داغی که بود بغض گلوگیر همسرش
“خون میچکید از سر ایوان کربلا”
تا غرق خاک و خون شد حسینی که پیکرش
افتاده بود گوشه ی گودال قتلگاه
لعنت به شمر بی ادبی که به خنجرش …
… میداد دست پست سقیفه فقط هدف
شمشیر اوست ارثیه ی میخ بی شرف
علی رضوانی