شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

انتقام علی

سلام حضرت باران اجازه می خواهم
و با اجازه تان شعر تازه می خواهم

برای جَلد شدن آب و دانه لازم نیست
برای عشق سرودن بهانه لازم نیست

تویی بهانه ی خورشید وقت تابیدن
تویی بهانه ی باران برای باریدن

بدون تو همه ی چشمه ها کویر شدند
و جمعه جمعه در این انتظار پیر شدند

بیا به حرمت باران…بیا بمان مولا
برای منتظرانت غزل بخوان مولا

بیا که غصه شد عادت , بیا که غم داریم
میان فصل زمستان , بهار کم داریم

برای قطع درختانمان تبر هستند
بیا ببین همه در معرض خطر هستند

بیا که دین و شریعت به اشتباه افتاد
بیا که شیعه کشی در جهان به راه افتاد

به اشک و گریه ی بی اختیار می خندند
بیا ببین که بر این انتظار می خندند…

بس است این همه دوری , بس است این هجران
بس است صبر و تحمل… ببار ای باران

ببار و باز بر این شعر جان تازه بده
و باز هم به قلم هایمان اجازه بده

دوباره با ادب و احترام بنویسیم
اگر اجازه دهی از قیام بنویسیم

بیا… عدالت مطلق مسیر می خواهد
سپاه منتظرانت امیر می خواهد

زمین و کل زمان را بیا و زیبا کن
حکومت علوی را دوباره برپا کن

بیا و این غم و این انتظار را بردار
به کعبه تکیه بزن , ذوالفقار را بردار

ببند بر سرت عمامه ی پیمبر را
دوباره زنده بکن اعتبار حیدر را

بیا بگیر به شمشیر انتقام علی
تو انتقام همان سیلی به مادر را

بیا مدینه و روضه بخوان کنار بقیع
بخوان که اشک بریزیم بغض آن در را

و روضه روضه سری هم به کربلا بزنیم
بخوان تو بوسه ی خنجر به روی حنجر را

ببین کتاب خدا را ورق ورق کردند
نشانده اند سپس روی نیزه ها سر را

تمام کرب و بلا را ببار ای باران
ببار غربت این خواهر و برادر را

سپس کنار همین کاروان برو تا شام
ببین وادع سری با سه ساله دختر را

ببخش حضرت باران…ببخش حال مرا
ببخش تا که بگویم کلام آخر را :

اگرچه این شب هجران هنوز تاریک است
آهای مردم دنیا ظهور نزدیک است…

شاعر:؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا