ارباب من
از این در با صفاتر من ندیدم آستانی را
به جز اینجا نمیدانم در این عالم نشانی را
ملائک اذن میخواهند بزرگان آرزو دارند
که در این محفل گریه بشویند استکانی را
تمام عمر دنبال پناه و مامنی بودم
نجستم بهتر از روضه زمانی را مکانی را
امیدم روز محشر هست نشانم میدهی با دست
ملایک را بفرمایی بیاریدش فلانی را
خدایا آرزوی من زمان مردنم این است
که با یک یاحسین ع گویم وداع این دار فانی را
وصیت نامه خود را نوشتم بعد بسم الله
که من بی کربلا دیگر نخواهم زندگانی را
بدون کربلا دیگر نفس بالا نمی آید
بیا ای قاصد مرگم بیاور مرگ آنی را
بنای درد و دل دارم ولی این اشک ول کن نیست
بنا باید کنم دیگر بساط روضه خوانی را :
همه دیدند بابایی بیابان را تفحص کرد
که تا شاید کند پیدا تن و جسم جوانی را
رسید از خیمه ها زینب س به امداد امام خود
وگر نه آن شکسته دل، ز کف میداد جانی را
بمیرم دشمنش خندید ولی او گریه ها سر داد
بیایید ای بنی هاشم بَرید این قدکمانی را
اسماعیل روستائی