بعلی بعلی بعلی العفو
رمضان آمد و از لطف ببین آمده ام
بین خوبان منِ آلوده ترین آمده ام
بغلم باز شده حس خجالت دارم
عرق شرم چکیده به جبین آمده ام
مستحق نیستم این سفره رنگین تو را
من که دنبال کمی نان جُوین آمده ام
طالب بخشش و رحم و کرمت هستم چون
محضر عفو تو قطع به یقین آمده ام
در حضور تو گنه کردم و بگذشتی تو
همچنان دست گرفتی که چنین آمده ام
باز هم آمده ام با تو مناجات کنم
پس نه در ارک که در عرش برین آمده ام
میهمان توام و پای نهاده به روی
فرش نه روی پر روح الامین آمده ام
شب اول شده و میل نجف دارم من
یا علی گفتم و در حصن حصین آمده ام
بعلی بعلی بعلی العفو
منجی ام باش که با حبل متین آمده ام
دستگیرم تویی و حتم بر این دارم چون
دست بوسی شَهِ خانه نشین آمده ام
تو بلندم بکن از روی زمین حالا که
مثل یک بچه که بد خورده زمین آمده ام
از زمین خوردن خود حرف زدم دیدم که
وسط روضه صدیقه ترین آمده ام
شب اول شده و سفره زهرا باز است
پی انگشتر افتاده نگین آمده ام
عوض مادر او فضه سراسیمه رسید
گفت در شعله پی یاری دین آمده ام
وسط معرکه آتش و مسمار و لگد
طبق دستور تو با حال حزین آمده ام
آنقدر ناد علی خواند که زهرا برخواست
بار شیشه به زمین ریخته از جا برخواست
سعید توفیقی