شعر شهادت امام كاظم (ع)

همناله با رضا و کریمه

آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا

پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها

زندان به حال و روز تو هر روز گریهکرد

شد با کنایه روزه ی هر روزه یتو  وا

بدکاره را عباده تو سر به راه کرد

خوب است با عنایت تو ختم کار ما

مأمور ظالم از غم تو غصِّه دار شد

سنگ است سینه ای که نسوزد در این عزا

جا شد به روی لنگه دری پیکری ضعیف

خواندند مثل بی بیِّ ما خارجی تو را

جسم تو هفت بار کفن پوش شد ولی

ای بی کفن حسین من ای وای کربلا

تو روی دوش شیعه و ارباب روی خاک

سر روی نیزه و بدنش زیر دست و پا

همناله با رضا و کریمه زبان گرفت

در عرش فاطمه که بیا یوسفم بیا

 حسین ایمانی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا