مولای من
نشستم بر سر راهش رِسد از یار اخباری
شدم مهمان کویش تا،کند مهمان به دیداری
دهد،حافظ به یار خود سمرقند و بخارا، را
دهم جان را برای او،اگر یارم کند یاری
گرفته چشم او مارا،گرفتاریم بر چشمش
عجب صیدی،عجب دامی،چه خوب است این گرفتاری
شبی روی تورا دیدم،ولی زود از نظر رفتی
نمی دانم که مستی بود یا در حین هُشیاری
مرا مجنون خود کردی و حالا،چهره پوشاندی
کمان ابرو،بده بالا نقابت را تو مقداری
فراق او شده علت اگر هر روز بی تابم
خیال وصل باشد علتِ تا صبح بیداری
عجب آشفته بازاری،که یوسف آمده بازار
زلیخا؛ رُو نجف را بین علی دارد چه بازاری
ابا آدم ابا زینب ابا شَبر ابا عالم
غلامش حضرت جبریل،پس دارد چه درباری
سرِ کار علی هستیم و عالم تحت فرمانش
اگر نامی به جز نام علی بُردی سرِکاری
چُنان میثم رَوَم بر دار و دائم یاعلی گویم
سرِ دار علی هستم من و دارم چه سرداری
تبارک گفت بر خود ذات حق تا جلوه کردی تو
خدا کرده ست باتو گویی از خود پرده برداری
صدای بی ولای او پشیزی هم نمی ارزد
که باشد انکر الاصوات بی او صوت هر قاری
قیاس مرتضی با آن سه تا قطعا جفا باشد
جفا باشد قیاس کوه زر با چند دوزاری
درون قبر هم سینه سپر کرده زنم فریاد
علی اول علی آخر علی قبله علی.آری
یقین دارم که در صحرای محشر میرسد مولا
علی سر برکشد گوید نخور غصه علی داری
هزاران بار گفتم،میخورم سوگند بر قرآن
ندارم روز محشر جز ولای مرتضی باری
یقینا دوست میدارم کسی که حب او دارد
وَ می جویم من از خصم علی هر لحظه بیزاری
علی جان،جان زهرایت نجف روزی ماها کن
سر قلاده ی ما را به این و آن تو نسپاری
علیٌ حُبُه و جُنه، امیر انس و الجِنه
وصی المصطفی حقا،قسیم جنت و ناری
به وقت خانه ی ایتام،میبینم چه رحمانی
به وقت جنگ با کفار،میبینم چه جباری
تو را میبینم ای مولا به چاهی راز دل گفتی
که جهل این جماعت کرده اشک از دیده ات جاری
همه عالم به فرمانت ولی تو همچنان مظلوم
بغل کردی دو زانو را وُ گرم أیْنَ عماری
اسد ابن اسد هستی و در هر غزوه ای غالب
ولی کوچه شهادت داد تو مغلوب مسماری
نه در محراب،که در کوچه ها روح تو را کشتند
همان کوچه که روی فاطمه خورده به دیواری
سید حسین صمدی