قامت آسمان خم است امشب
دل عالم پر از غم است امشب
از دو دیده به وسعت دریا
خون ببارم اگر کم است امشب
چشم کم سوی مادرم زهرا
خیسِ باران نم نم است امشب
داغ سنگین سینهء زهرا
مثل داغ محرّم است امشب
هر کسی روضه آمده حتماً
نامه دارد که محرم است امشب
خانهء پیرمرد شهر نبی
هدف سیل ماتم است امشب
دست بسته که برد آقا را
باز خون کرد قلب زهرا را
باز هم قصّهء در و آتش
ماجرای کبوتر و آتش
باز امشب به یاد می آید
واژه های در و پر و آتش
مثل آن روزهای دلتنگی
قصّهء تلخ مادر و آتش
حیدر و چشم های بارانی
مانده در کار همسر و آتش
پیرمرد و سر نپوشیده
چشم از غصّه ها تر و آتش
در مدینه در و پر و آتش
کربلا , خیمه , معجر و آتش
زخم های دلش امانش برد
دم آخر عطش توانش برد
وحید محمدی