بـا غـافـلان بگویـیـد دنـیای من حسیــن است
هـم روح و هـم روان و هم جان من حسیـن است
بـرهـرچـه نـاتـوانـم نـامـش مـرا تــوان است
هر جا کـه تـشنه مانم دریای من حسیـــن است
عاشـق نـمـیـشدم مـن بـی عشـق کربـلایـش
کــان سرزمیـن ازان مولای مـن حسیــن است
در هـر زمـان به هر حال هر جـا که رفتـه باشـم
ذکـر لبـم همیـشه شـش مـاهـه حسیــن است
دلتنـگ روی سقـا هـر جـا کـه گـشتــه ام من
دانـستـه ام که او هـم دلــداده حسیـــن است
گـر سایـلی و مـسکیـن , بر هـر دری میـاویــز
این را بدان که خوشبخت, تک سایل حسیـن است
گـر مـدعـی بـپـرسد تــو بـنـده کـه هستـی
فریـاد میـدهـم ســر آقـای مـن حسیــن است
ذکــر و کــلام مـستـان جـز نـام او نـبــاشـد
آری کـلام ایـشان هـم , راهـشان حسیــن است
تـا قـدسیــان نوای نــی نــامـه را شنـیـدنـد
دانـستـه انـد نـفیـرش هـم نـاله حسیــن است
سید هاشم حسینی