شعر شهادت حضرت رقيه (س)
مهمان خرابه
شدی امشب چه خوش مهمان کنار دخترت بابا
نمودی شاد قلب کودک غم پرورت بابا
کنم گیسوی خود را پهن روی خاکویرانه
که بگذارم بروی گیسوان خود سرت بابا
زمان رفتنت بیهوش بودم تا لبت بوسم
ولی حالا بده اذنم ببوسم حنجرت بابا
رباب دل غمین دارد پدر حال پریشانی
که روی نیزه میبیند علی اصغرت بابا
بگرداند سر خود را عمو چون روی منبیند
خجالت میکشد آیا امیر لشکرت بابا
چو میزد ضربه ی سیلی برویم دشمنپستت
به دست نا نجیبش دیده ام انگشترتبابا
به استقبال سیلی رفتم و رویم شدهنیلی
کبودی گشته ستر دختر بی معجرت بابا
حلالیت بگیر از عمه ام زینب برایمن
که زحمت داده ام این روزها برخواهرت بابا
مجید خضرایی