شعر مدح و مناجاتشعر مناجات با خدا
شعر مناجات با خدا
دورهم جمعند هرشب دلبر و دلدارها
خوش به احوال پریشان همه بیدارها
توبه کردم هی شکستم توبه ها را پشت هم …
خسته ام من از خودم ازینهمه تکرارها
درد دین دیگر ندارم …دل به غفلت داده ام
وای اگر اسمم رود در زمره ی بی عارها
ربی ” افنیت شبابی” دست خالی آمدم
ورشکسته بنده ام سرخورده از بازارها
عاقبت این بنده آلوده لایق می شود
بی نتیجه که نمی ماند همه اصرارها
نا امید از رحمتت هرگز نبودم , نیستم
بدتر ازمن را تو بخشیدی خدایا بارها
خسته و زخمی بدرگاه تو برگشتم کنون
دیدم از شیطان و نفسم لطمه و آزارها
روضه ارباب آزادم کرده از دام بلا
دستگیری می کند ارباب از بدکارها
بعد مغرب بود آب آزاد شد در کربلا
آب خوش پایین نرفت از ین گلو افطارها
حسین رحمانی