نخل رفیع آل عبا

ای برتر از تمام زمین و زمان علی

وی جایگاه عرشی تو جاودان علی

ای مهر تو فروغ همه آسمان علی

دارد ز پاکی ات دل دریا نشان علی

دلارام حسین

ای شمیم زلف تو بوی بهشت
زادهء لیلا و پیغمبر سرشت

ای تو را لیلا شده مجنون علی
در طواف قامتت گردون علی

حضرت عشق

فصل گل گشت و نسیم از دل صحرا آمد
عرش گل ریز که دلداده ی زهرا آمد
شب عید است و به دل مژده ز بالا آمد
خیز مجنون که ترا حضرت لیلا آمد

جسمم کبود

من هفتمین سلاله ی دربار حیدرم
موسای بی عصای تبار پیمبرم

جسمم کبود و زخمیِ باران کینه هاست
من وارث کبودیِ رخسار مادرم

روز وانفسا

ای که در باغ نبی بوی بهاری فاطمه
خانه ی شیر خدا را خانه داری فاطمه
روز سختی ها علی را ذوالفقاری فاطمه
مریم و آسیه را تو اعتباری فاطمه

آه حسینم

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند
به همه عضو تنم درد و شرر آوردند

من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا
تحفه…پیراهنی از راه سفر آوردند

شعله ها

جایی که اعتبار گدا فرق میکند
حتماً اصول جود و سخا فرق میکند

در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه
با آفتابْ…نوعِ عطا فرق میکند

اخت الرضا تویی

دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را

شعله بالا میرفت

هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت
دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت

از خانه ی وحی شعله بالا میرفت
جبریل میان شعله ی در میسوخت

زینب رسیده کربلا

کاروانی میرسد از کوچه ی آزارها
کاروانِ زینبِ غمدیده و بیمارها

مانده از باغ بهارِ مرتضی و فاطمه
ساقه هایی زخم و نیلی از هجوم خارها

گفت ای بابا

 

چون خرابه مرکز پرواز شد

بال بلبل رو به بابا باز شد

راس خونین را میان پر گرفت

گریه کرد درد و دل از سر گرفت

ای غریب سر جدا

چشمهایم خشک شد از بس که گریان توام
هر طرف پشت سرت گریان و حیران توام

کودکان در آتش و من در تف تب سوختم
سوختم در آتش هجران و سوزان توام

دکمه بازگشت به بالا