غبار صحن بقیع

 

غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع!

خرابه‌های تو, باغِ‌ بهشتِ ماست,بقیع!

تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی

غریبی و, همه کس با تو آشناست, بقیع!

نغمۀ یا هو

نغمۀ «یا هو»ست به هرموی من

پر شده عالم ز«هوالهو»ی من

روی من از چار طرف سوی حق

دیدۀ حق از همه سو سوی من

امام صادق علیه سلام

  زهر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت

دل مراکه بسی بود خون, نشانه گرفت

چو جدخویش علی سالها به خانه نشاند

ز دیدهام همه شب اشک دانه دانه گرفت

در کربلا…

به درد و غم مبتلا می روم

دریغا که از کربلا می روم

اگر چه جدا گشتم از کوی یار

دل و جان من مانده در این دیار

پامبر اعظم

بیایید,در آستان ولایت
که کشتند, ریحانة المصطفا را

خطاکار, آن بود, ای اهل عالم
کز اوّل رها کرد, تیر خطا را

دل غم پرور

به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را

زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را

درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم

که آبم کرده و آتش زده پا تا سر خود را

شیرزاد

امشب سپهر عصمت,ماه منیر زاد

زهرا برای شیر خداوند, شیرزاد

بر سید و امام شهیدان سفیر زاد

تخت خطابه ملک سخن را امیرزاد

چهارده قرن

روبهان بر همسر شیر خدا سیلی زدند

در بهشت وحی بر خیر النسا سیلی زدند

نا مسلمانان که از دین و قرآن می زدند

بر رخ تطهیر و قدر و هل اتی سیلی زدند

دکمه بازگشت به بالا