مفتح الابواب

ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم

تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم

عمّاریاسر, اَصبغ و سلمان و مالکیم

حُجر وکمیل و میثم تمّار حیدریم

گدای تواَم یا رسول الله …

توفیق نصیبم شده از یار بخوانم

مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم

خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی

تا روز جزا زیر لوای تو بمانم

باب الحوائج

مشکل گشای کارها باب الحوائج

ذکر توسّل های ما باب الحوائج

دارد هوای شیعه را باب الحوایج

پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج»

خلیله

ای وقار تو وقار پنج تن

گردش تو در مدار پنج تن

خطبه هایت, ذوالفقار پنج تن

ای همه دار و ندار پنج تن …

هو یا نقی(ع)

از همان ابتدایت ای آقا

شده ام آشنایت ای آقا

 من فقیر و یتیم و مسکینم

من گدایم گدایت ای آقا

عبد گنهکار

خواستم تاکه بیایم سر بازار نشد

تا مرا هم بنویسند خریدار نشد

خواستم تاکه به پابوسی یوسف برسم

مثل هرخواسته ی قبل هم این بار نشد

شیعه ی مولا شدن خوش است

ما شیعه ایم و شیعه ی مولا شدن خوش است

در بین نوکران علی جا شدن خوش است

دریا علی و قطره تمامی کائنات

قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است

محول الاحوال

فالی زدم که گفت: به اقبال می رسی

مثل همیشه گفته به من فال: می رسی 

یادش به خیر موقع تحویل سال نو

گفتم به خود دگر که تو امسال می رسی

حرفی بزن

زهرا! گمان کنم که زمان سفر شده

خواب و خوراک تو چه قدر مختصر شده

 

داری برای مرگ خودت می کنی دعا

امّا غروب عمر علی جلوه گر شده

زهرا! گمان کنم

زهرا! گمان کنم که زمان سفر شده

خواب و خوراک تو چه قدر مختصر شده

 

داری برای مرگ خودت می کنی دعا

امّا غروب عمر علی جلوه گر شده

آقا! تو را «آقا»

آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند

یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند

 

روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت

شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند

سردار

آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند

یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند

 

روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت

شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند 

دکمه بازگشت به بالا