ذکرِ حُسین

انـدازه ی بـزرگــیِ لطفـت عدد نـبود
در ذهن سائلی که گـدایی بلد نـبود

دریافت , وقـت رو زدنِ خـود نیازمنـد
ذکرِ حُسین هیچ کَم از یا صَمَد نـبود

آب را شــرمنده کرد

آب را شــرمنده کرد
آخـرین لبــخند او ارباب را شـرمـنده کرد
تَر نکرد از آب , لب
از لـبـش این گـوهرِ نایاب را شرمنده کرد

مُـسلمان توأم یا حسین

“بی سر و سامان توأم یا حسین”
“دســت به دامان تــوأم یا حسین”

امر بفـرما که فــدایت شـَـوَم
گـوش به فرمان تــوأم یا حسین

ارث بُرده از حـسن

دلرُبایی می کُند
“در لـباس بـنـدگی کار خُــدایی می کُند”
ارث بُرده از حـسن
این که از کار همه مشکل گُشایی می کُند

أنَا بْنُ المُجـتَبا

اِبـتلایش فرق داشت
چون که در نزد عـمو “قالوا بلایش” فرق داشت
بر عمـو لبّیـک گفت…
وقتِ حَجّش بود و لَحنِ ” رَبّـنایش ” فرق داشت

اسـم أعظـم زینب

 

اسـم أعظـم زینب است
اوّلین ذکـرم حســین و آخـرین دَم زینب است
زیـنت شـیر خُداســـت
پــس خُدا هم زینتش قـدرِ مُـسلّم زینب است

بـارهـا افتـاده ام

بـارهـا افتـاده ام
زیرِ دست و پایِ خصم از دست و پا اُفتاده ام
بس که هِق هِق کرده ام
گـوشـه ی ویــرانه از شــور و نـوا اُفـتــــاده ام
قطره قطره روی خاک

میهمان کوفه

کـاروانی آمده
کــهکـشـانی در زمینی آســمانی آمده
خاک می بالَد به خویش
چون به خـیرِ مقدمِ عَرشْ آشیانی آمده
وای ! پیشِ چشمها

ماه محـرّم

کوچه ی غـم , باز شد
باز هم در خیمه ی دل پای ماتم باز شد
عرش مِشکی پوش شد
باز هم پـرونـده ی ماه محـرّم , باز شد

هلال ماه

کوچه ی غـم , باز شد
باز هم در خیمه ی دل پای ماتم باز شد
عرش مِشکی پوش شد
باز هم پـرونـده ی ماه محـرّم , باز شد

شیر خدا

برکه ! ذکر سَمَکَت تا به سما بالا رفت
چون که بر دست نبی,دست خدا بالا رفت

ظاهراً روی جهاز شتران بود ولی
کس نفهمید علی تا به کجا بالا رفت !

أَلْیَوْم أکـمَلْتُ

مِثل خودش مِثل خَلقَش از هرجَهت بی نَظیر است
مَردی که در اوجِ غُـربت , عشقِ صغیر و کبیر است

مـفهــوم آزادگی را فـهمــیده بهتر ز هر کـس
آن کس که در دام زُلـفِ تو در توی او اسیر است

دکمه بازگشت به بالا