بهتر بود

شروعِ حرفِ دلم این نبود بهتر بود
خبر زمرگِ پیمبر نبود بهتر بود

زمان ظلم وستم های ناجوان مردان
کنارِ دختر خود گرکه بود بهتربود

تجلی

دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد

سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد  

 و آن همه عظمت را کمی به نور کشید

و نور را به تجسم کشید و انشا کرد  

دکمه بازگشت به بالا