تا حاجت تمام دلم را روا کند
باید خدا به پای علی ام فدا کند
آن قدر قیمتی است فدای علی شدن
خود را فداش حضرت خیر النسا کند
تا حاجت تمام دلم را روا کند
باید خدا به پای علی ام فدا کند
آن قدر قیمتی است فدای علی شدن
خود را فداش حضرت خیر النسا کند
حقا که حقی و به نظرها نیاز نیست
حق را به شاید و به اگرها نیاز نیست
تو کعبه ای , طواف تو پس گردن من است
پروانه را به گرد حجرها نیاز نیست
در وصف ذات, صحبت ما احتیاج نیست
زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
نمک خانه زهراست حسن
باعث خلقت دنیاست حسن
پسر ارشد سردار حنین
بازوانش چه تواناست حسن
فاطمه گرچه حسینی باشد
ضربان دل زهراست حسن
حسن بهاری
حلقه های چاه را گریانده چشمان علی
آب مدیون دوحلقه چشم گریان علی
نخل ها تنها برای اوست بار آورده اند
جزنمک اما ندیده سال ها نان علی
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
هر دست گدایی که به سوی تو دراز است
مفهوم قنوتی است که در بین نماز است
بدبخت می شود هر که ز مهرت رها شود
بیچاره می شود هرکه ز حبت جدا شود
دستش دراز نیست به هر جا و هر طرف
هر کس به درب خانه ی لطفت گدا شود
مولای ما نمونهء دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است