احمدجواد نوآبادی

زمین کرب و بلا

کدام خاک شبیه زمین کرب و بلاست؟
کدام روزِ دگر مثل روز عاشوراست؟

در این زمانه ی درد آفرینِ غم پرور
کدام خاک به جز تربت حسین شفاست؟

دُرّ نجف

میچکد از شوق وقتی اشک نم نم در نجف
با دم او میرود از سینه ها غم در نجف

درد اگر داری برو دنبال درمان کربلا
زخم اگر داری بیا دنبال مرهم در نجف

به دل دارد ولایش را

دارم اگر از عشق تنها ادعایش را
اما همیشه در سرم دارم هوایش را

او جان به من داده اگر جان مراهم خواست
هرگز نمیپرسم از او چون و چرایش را

مدح امیرالمومنین ع

مستیِ من امشب شده چندین برابر
چون روی لب دارم مداوم نام حیدر

جایی بنا باشد اگر شعری بخوانیم
مدح امیرالمومنین باشد چه بهتر

بی وفایی

بغضی میان قلب دشمن ها بماند
وقتی که دست مرتضی بالا بماند

بعد از نبوت میرسد وقت امامت
تا پیروی از ظلم بی معنا بماند

آن لحظه ها

آقا به سویت راه می افتم
تا عاشقانه زائرت باشم
آقا بیا لطفی کن و اینبار
بگذار من هم شاعرت باشم ؛

طفلش

آمد از آن میان و تو را انتخاب کرد
تیری که صورت پدرت را خضاب کرد

آمـــــــد پـــــدر بــــــرای تو آبــــی طلـــب کند
دشمن چگونه شد که پدر را جواب کرد؟

بدرقه

به رسم بدرقه مادر ,به دستش آب و قرآن بود
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود

برو مادر…برو مادر…برو …دست علی یارت
خودم میدانم این وادی برایت مثل زندان بود

همدم

حتی میان خانه اش همدم ندارد
مرد غریبی که دلش جز غم ندارد

در سینه اش از بی وفایی های کوفه
غم آنقَدَر دارد که دنیا هم ندارد

دکمه بازگشت به بالا