اشعار تاسوعا

یک قبر کوچک!

حتی نرنجاند از خودش یک مشت ترسو را
بخشید از روی سخاوت دست و بازو را

تا خاطراتی را نهان سازد بر آن میگشت
پنهان بسازد از برادر زخم پهلو را

مدح و مرثیه حضرت عباس (ع)

در شهادت حضرت ام البنین (س)

در سِــیر راه خویش , اگر بهترین شدم
از شاخسار فضل پدر خوشه چین شدم

در دست کردگار که دســتم نهاده شد
دست حسیـن فاطـمـه در آستیـن شدم

چهره ی اهل حرم ازغمت افروخته است

چهره ی اهل حرم ازغمت افروخته است

از بهم ریختگی ات دل من سوخته است

هر چه کردم نشد از خاک تکانت بدهم

تیر انگار تنت را به زمین دوخته است

شاعر:محمد حسن بیات لو

قولت چه می شود!؟

بعدازتو غم به سینه ی لیلا پناه برد

مجنون دل شکسته به صحرا پناه برد

برخیزای پناه حرم , گوشواره ای

با دلهره به زینب کبری پناه برد

مشکت کجاست …

دست تو را دوباره به چشمان تر زنم

شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم

پلکی که خون گرفته به سختی تکان بده

شاید نمیرم و نفسی بیشتر زنم

غرور ساقی

خوردیزمین و حیثیت لشکرم شکست

اصلیترین ستون خیام حرم شکست

فریادهای «انکسری» بی دلیل نیست

دراوج درد تکیه گه آخرم شکست

شق القمر

گر نخیزی تو زجا , کار حسین سخت تر است

نگران حرمم , آبرویم در خطر است

قامت خم شده را هر که ببیند گوید

بی علمدار شده , دست حسین بر کمر است

زحمت هدر رفته

من آب را وقتی فراهم کرده بودم

دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم 

قبل از زمانی که بریزد آبرویم

نذرش همه دار و ندارم کرده بودم 

علقمه

باز هم بارش باران غزل های دلم

باز هم دلشدگان وای دلم وای دلم

دل به دریا زدنش را به تما شا بشوید

آنکه طوفان زده بر ساحل دریای دلم

هُو میکنند مرا

هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین

با من بگو که آبرویت برده ام حسین ؟؟؟؟

سوگند به موی مادرمان فاطمه – نشد

شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین

نذر عمو …

یک مشک , یک غیرت که از آن روبرو آمد

طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد 

باید به استقبال آب و آبرویش رفت

وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد 

مسیر علقمه

دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر
دید چشمت سوی خیمه می دود آنجا نشست

دکمه بازگشت به بالا