اشعار حضرت زینب س

عکسی از چهره ی زهراست جمالت زینب

عکسی از چهره ی زهراست جمالت زینب

مَثَل هیبت دریاست جلالت زینب

تو چه کردی که به فردا همه زن های بهشت

غبطه دارند به سر حدّ کمالت زینب

خداحافظی مکن …

باطن ترین من, نه خداحافظی مکن

هر چند ظاهراً, نه خداحافظی مکن 

من نیمه توام جلویت ایستاده ام

با نیمِ خویشتن, نه خدا حافظی مکن

ذوالفقار زینب

حضرت زهرا خودش آئینه دار زینب است

حضرت زهرا همیشه بی قرار زینب است

تیغ در دستش ندیده هیچ کس در عالمین

چون که عباس دلاور ذوالفقار زینب است

گوشه ای از نجابتت مریم

مادرت آسمان خوبی ها

پدرت از اهالی بالا

ای که شاگرد اشک تو آدم

ای هوادار عشق تو حوّا

نوکر فدای عمه سادات میشود …

راهی نشانمان بده حالا که آمدیم

عشقی به جانمان بده حالا که آمدیم

تا آمدیم لکنتمان بیشتر شده

حالا زبانمان بده حالا که آمدیم

ای تجلیِّ لافتی زینب

کار ِما امشب است با زینب

شبِ میلادِ نورها, زینب

سِرِّ وَالنجم و وَالضُحی زینب

آمده محور ِکسا زینب

گاهی

گاهی ز روی نی سر تو می خورد زمین
گاهی سر برادر تو می خورد زمین

در این مسیر

از من در این مسیر ببین پیکری نماند
از تو برای زینب تو جز سری نماند

خنده بر …

 خنده بر پاره گریبانیمان می کردند

 خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند

 پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم

 خوب آماده ی مهمانی مان می کردند

سنگین دلان شام

سنگین دلان شام تو را سنگ می زنند

گاهی تورا وگاه مرا سنگ می زنند

آید صدای نالۀ زهرا به گوش من

ازروی بام تا که تورا سنگ می زنند

فقط به عشقِ تو

دلی که درقفسِ آهِ آتشین مانده


فقطبه عشقِ تو در غربتِ زمین مانده


بزرگِقافله, این بار تو شمارش کن


برایماندنِ من, چند نازنین مانده؟

ای سایه سرم

زیباهلالیک شبه,ای سایه سرم

بالانشته ای مرا  می کنی  نگاه

عالمهمه پناه به  نام  تو  میبرند

حالاببین که خواهرتوگشته بی پناه

دکمه بازگشت به بالا