اشعار مناجاتی

حسینیّون

 

من از حسینم و تو با حسینیّونهمراه

تو را به شاه کرم رد مکن مرا الله

به لعل تشنه ی ارباب و اصغر بی تاب

مرا ببخش  و مران لحظه ای ازاین درگاه

مناجات نیمه شب

 

طاعات ما اگر چه ز یأس و کسالتاست

ما را فقط ز دوری و هجران ملالت است

بهره نمی برم ز مناجات نیمه شب

وای از عبادتی که سراسر کسالت است

در به در کوچه ی خطا

 

اگر چه در به در کوچه ی خطا شدهام

شکسته بالترین بنده ی خدا شده ام

ولی نشسته به چشم ترم ندامت ها

ونیمه راهترین یار توبه ها شده ام

نشان گدایی

 

ما دل نبسته ایم به اوضاع کارخویش

دل خوش نکرده ایم به این کوله بارخویش

باید خدا به داد دل بی کسم رسد

شیطان کُند وگرنه دلم را شکارخویش

نغمه یا ربنا

 

ای کههمیشه گوش دهی بر دعای من

دل میدهی به نغمه یا ربنای من

فهمیدهام که با همه عالم غریبه ام

فهمیدهام دگر که تویی آشنای من

دست دعا

دست دعا به درگه لطف خدا خوش است

پرواز روح در ملکوت دعا خوش است

با هر فراز نغمه جانسوز نیمه شب

درک وصال در سحری با صفا خوش است

رحم

 

توبه ای می طلبد عفو ِ اله ِ من وتو

که کند رحم به این ناله و آه ِ منو تو

لطف حق منتظر ِ بارش ِ چشمان کسیاست

تا بشوید گنه از روی سیاه ِ من وتو

خجالتم نده و عاصیم

 

خجالتم نده و عاصیم خطاب مکن

نده جواب مرا لااقل جوابمکن 

تمام خواسته هایم برای نفسم بود

دعای من که دعا نیست مستجاب مکن

مهمانی ماه رمضان

 

از نسیم سحری روح به جانم دادند

چشمی از خون جگر اشک فشانم دادند

تا شدم هم نفس محفل رندان سحر

لذت زمزمه و آه و فغانم دادند

با دست خالی

 

از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد 

از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد

ما تحبس الدعا شده نان شبهه ایم 

آنجا که شبهه است عطایی نمی رسد

روسیاه آمدم امّا

با نگاه تو شدم عاشق ارباب کریم

به حسینت قسم این گمشده دریاب کریم

روسیاه آمدم امّا تکیه گاهم شاهاست

آمدم با سر خونین سوی محراب کریم

نذر سحر

از روزهای گرم تابستان گذر کن

از خواب بگذر سینه را نذر سحر کن

روزه که می گیری نگاهت را نگهدار

از دیدن هر چه به جز خالق حذر کن

دکمه بازگشت به بالا