جمکران

صفحه تاریخ

تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده
از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده

شوق ظهورت نیست در راس دعاها
اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده

جمعه

 

ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولّای تو جانِ همه

گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت

نگاه تو

 

رفیق گمشده ات را بخواه برگردد
امید دارد از این کوره راه برگردد

نگاه توست که من را به راه آوردست
خدا نکرده اگر آن نگاه برگردد….

آقا نگاهی

این آخرین روز است از سالی که دارم
شرمندگی مانده‌ از احوالی که دارم

حال مرا تغییر ده یا احسن‌الحال
آشفته هستم با همین حالی که دارم

عصر جمعه

 

از سوز عشق دیده ی گریان گرفته ایم
مثل هوای سرد زمستان,گرفته ایم

آتش دوای درد دل داغدار ماست
از دست شعله نُسخه ی درمان گرفته ایم

قلب زار

 

دیدگانم لایق دیدار دلدارم نشد
عمر من طی شد ولی آقا خریدارم نشد

نیستم آن بنده ی خوب و به دور از معصیت
وای بر من صاحبم راضی ز کردارم نشد

گرد یتیمی

دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت
و رود رود عزا جاری است از رویت

به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم
نماز صبر به محراب طاق ابرویت

سلمان اهلبیت

ناگهان پشت در شلوغ شدو
کفر آتش به جان دین افتاد
یک نفر با لگد به در زدو بعد
مادری پشت در زمین افتاد

من که سلمان اهلبیتم, پس
چشمهایم به دست مولا بود
من اجازه نداشتم آنروز
فقط این کار ,کار زهرا بود

وسط خانه بودم و دیدم
داشت زخم علی نمک می خورد
دست مولا به ریسمان بود و
فاطمه پشت در کتک می خورد

یک طرف فاطمه که یاس علیست
یک طرف میخ در که شعله ور است
کاش می شد مرا کتک بزنند
فاطمه دختر پیامبر است

وای از دست نامسلمان ها
تازیانه زدند بر قرآن
گفتم ای وای یا رسول الله!
دخترت را زدند نامردان

بین آتش نفس نفس زد و گفت
گرچه من دست بر کمر دارم
محسنم هم اگر شهید شود
از علی دست بر نمی دارم

مجید تال

***لینک ورود به آرشیو شعر های شهادت حضرت زهرا س ***

مقرب تر

نزد خالق هر کسی باشد فرودش بیشتر
در مسیر بندگی باشد صعودش بیشتر

اهل صوم و صمت باش و دل به پرحرفان مبند
مزبله وقتی بسوزد هست دودش بیشتر

ناله های بین روضه

سائلی بیچاره ام در بین راه افتاده ام
بی کس و تنها شدم بی سرپناه افتاده ام

باید امشب گریه ی سیری کنم بر حال خود
بی حیایی کرده ام در قعر چاه افتاده ام

قنوتِ نیمه شب

چشمت رقم زد در ازل تقدیر من را
رویای من , تفهیم کن تعبیر من را

از جانبِ من بوده بدعهدی همیشه…
تو چشم پوشی می کنی تاخیر من را

در محضرت

در محضرت همیشه گرفتار میرسم
با دست خالی و دلِ بیمار میرسم

آقا بدون لطف تو افسرده می شوم
درشعرخود دوباره به تکرار میرسم

دکمه بازگشت به بالا