حسین ایزدی

محو خدایی

تو را آفریده برای خودش
تو را برده تا ابتدای خودش

تو محو خدایی و او محو تو
شده غرق در جلوه های خودش

شعر شهادت حضرت زهرا (س)

رشیده ام چه شده دست بر کمر داری؟
به جای خنده چرا چشم های تر داری؟

جمیله ام چقدر صورتت عوض شده است
حبیبه ام چه شده حال محتضر داری؟

عمه جان مثل پدر بود, خیالت راحت

عمه جان مثل پدر بود, خیالت راحت

پشت ما وقت خطر بود, خیالت راحت

خطبه می خواند به جان همه آتش می زد

عمه ام اهل شرر بود, خیالت راحت

شعر مناجات با امام حسین (ع)

شکر خدا برای شما گریه می کنیم

هر شب برای کرب و بلا گریه می کنیم

شکرانه محبت تو اشک دائم است

با هر بهانه ای, همه جا گریه می کنیم

با حرمت آشنا

دل دست ما که نیست, اسیر شما شده

از لحظه ای که با حرمت آشنا شده…

خواب و قرار را دگر از دست داده است

ذکرش مدام کرب و بلا, کربلا شده

من که از قافلۀ

من که از قافلۀ پیر مغان جا ماندم

تک و تنها شدم, از همسفران جا ماندم

لطف تو گر چه مرا لحظه ای تنها نگذاشت

با گنه انس گرفتم و همان جا ماندم

علی پناه همه خلق و تو پناه علی

علی پناه همه خلق و تو پناه علی

 میان کوچه تویی یک تنه سپاه علی

 علی کنار تو قد راست می کند یعنی

 وجود حضرت تان بوده تکیه گاه علی

دکمه بازگشت به بالا