سامرا

میوۀ دلِ هادی

به افتخار سلامی نشسته ام بنویسم
در انتظار کلامی نشسته ام بنویسم

دلم مُجلّیِ نورِ جمال حُسنِ حَسن شد
به یُمنِ پرتوِ نامی نشسته ام بنویسم

حضرت باران سامرا

ما مانده ایم و حسرت ایوان سامرا
جامانده ایم و دست به دامان سامرا

ما کسب آبرو ز غبار تو می کنیم
از ذره های خاک بیابان سامرا

شکر ایزد

شکر ایزد که دلبری داریم
دلبر بنده پروری داریم
دلربای مظفری داریم
در دل خویش ، گوهری داریم

حسن جانم

مست مست از می ناب حسن عسگری ام
تشنه از جام شراب حسن عسگری ام

بنویسید و بخوانید و نپرسید چرا
من آباد خراب حسن عسگری ام

نگاه لطف تو

نگاه لطف تو باعث شده گدا باشم
دخیل بسته به آن صحن باصفا باشم

چه چیز بهتر ازاینکه میان اینهمه درد
به درد عشق تو همواره مبتلا باشم

یا حسن عسکری

مست مست از می ناب حسن عسکری ام
تشنه از جام شراب حسن عسکری ام

بنویسید و بخوانید و نپرسید چرا
من آباد خراب حسن عسکری ام

ورشید عالمتاب

از جهان، خورشید عالمتاب رفت
رفت و عالم در دلِ گرداب رفت

گریه کن! که از رکاب سامرا
آن یگانه گوهرِ نایاب رفت

آقای من

دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت
چقدر غمزده چون شام بی‌سحر شده چشمت

دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر
و امشب اشک‌فشان غم پدر شده چشمت

آقای من

ما گداییم گداییم گدای دو حسن
زیر دین کرم و لطف و عطای دو حسن
وای اگر نان خور هر بی سر و پایی بشویم
روزی ما گره خورده به وفای دو حسن
زنده و مرده ی ما فرق ندارد فردا

نور چشم مادر

امشب که کار و بار گدایان گرفته است
بوی بهشت عالم امکان گرفته است
حاجات ما روا شده باران گرفته است
عالم تمام ، ذکر حسن جان گرفته است

الدخیل ای دلربا

پا نمی گیرد میانِ قلبِ من الّا حسن
عالمی پست اند و باشد حضرت والا حسن
در کرامت مثل و مانندی نباشد بهرشان..
عالمی را پُر ز حیرت کرده اند دو تا حسن

طلوع خورشید

آسمان در طلوع یک خورشید

می کند روزهای خود تمدید

این چه نوریست در افق پیدا

این چه نوریست نور عشق و امید

دکمه بازگشت به بالا