شعر عيد مبعث

بسمِ اللهِ النّور

آمد بهار و صد بهار آورده با خود
از آسمان بوی نگار آورده با خود

سر چشمه ی فیضِ خدا تاجِ نبوّت
هفت آسمان را رستگار آورده با خود

آن سینه ای که حاملِ وحی خدا هست
قرآنِ حق را اعتبار آورده با خود

بسمِ اللهِ الحَق ذاتِ یاسین است و طه
بسمِ اللهِ النّور اقتدار آورده با خود

قرآن که شد اکسیرِ دنیای وجودش
اعجازِ حق را آشکار آورده با خود

باید غبارِ دل به لبخندش بشوییم
با عطرِ زمزم جویبار آورده با خود

خاکِ قدومش توتیای چشمِ خورشید
تا نُه فلک را بی قرار آورده با خود

حقّا وجودش رَحمَهً العالَمین است
فیضِ کثیر و بی شمار آورده با خود

تسبیح گویش حضرتِ جبریل باشد
چون کوثری را چشمه سار آورده با خود

آری جهان سرمست شد از بوی سیبش
خُلقِ عظیمش لاله زار آورده با خود

قرآنِ او آغازِ اِقرآ بِسمِ ربِِک
حمدِ خدای کردگار آورده با خود

هر سینه مستِ شرح و تفسیرِ بلاغش
این تحفه را با افتخار آورده با خود

بر شانه اش هفت آسمان لنگر گرفته
اعجازِ دستِ ذالفقار آورده با خود

دستی که نورِ پنج تن در پنجه ی او
بی شک چه دینِ استوار آورده با خود

بوی خدا می آید از باغِ جبینش
به چه شکوه و اقتدار آورده با خود

او سیزده نورِ خدا را نردبان است
هر یک به یک را شهریار آورده با خود

عالم همه در حلقه ی میم محمد (ص)
زلفش نسیمِ خوشگوار آورده با خود

مژده، دمیده پرتوِ نورِ حقیقت
بوی خوش سیمای یار آورده با خود!

 هستی محرابی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا