شعر روضه حضرت رباب س

شب و روزام اینطوری سر نمیشه

شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهواره ش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه

بچه شش ماهه

ای سپه کوفه آفتاب شدید است
غنچه من‌ رنگ‌ آفتاب ندیده است

جنگ شما با من است! طفل چکاره ست؟!
رنگ‌و روی ماه من‌چقدر پریده ست

تازه عروس

دیدم به چشم, واقعه درد آورى

بر نیزه ها سرى و عزادار, مادرى

دیدم عروس فاطمه با موى سوخته

مى گشت روى خاک به دنبال معجرى

شکسته پشت غم از بار غصه ‌های رباب

شکسته پشت غم از بار غصه ‌های رباب

از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب

به سوز سینه گهواره داغِ غم زده است

شرار زخم دلِ خون لای لای رباب

آغوش نیزه ها

 

هر لحظه از خدا طلب مرگ میکنی

وقتی که دشمنت بلد ِ راه میشود

ته مانده ی نفس زدنِ صبح تا غروب

صرف کشیدن دو سه تا آه میشود

دکمه بازگشت به بالا