بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد
تا خاطرات کرب و بلا بازتاب شد
یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق
سر رفت صبر او و غمش بیحساب شد
بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد
تا خاطرات کرب و بلا بازتاب شد
یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق
سر رفت صبر او و غمش بیحساب شد
مگر میشود گریه بسیار کرد..
مگر میشود دیده خونبار کرد..
مگر میشود صحبت از خار کرد..
مگر میشود نقل بازار کرد..
منم سر چشمه ی علم الهی
محمد اِبنِ زین العابدینم
من از بابا و مادر هر دو منصوب
به جد خود امیرالمومنینم