شعر مصائب اسارت شام

روضه ای کشنده

گفته اند روضه ای کشنده بگو
محض افراد تب کننده بگو
دل مان می تپد به یاد حسین
پس بیا با دلی تپنده بگو

رحمی کن

رحمی کن آتشی به سراپای ما مریز

یا لا اقل به صورت مینای ما مریز

آتش بیار معرکه بس کن دوباره باز

خاری به پای کوچک زهرای ما مریز

رویش کبود بود

از بس شبیه فاطمه رویش کبود بود

گفت ای حسین ضاربت آیا یهود بود؟

پیشانی ات شکسته و تغییر کرده است

اصلا کسی نگفت که جای سجود بود

در میان شهر خود

در میان شهر خود جاه و مقامی داشتم

در دیار خود زمانی هم کلامی داشتم

آن زمان در شهر جدّم احترامی داشتم

با برادرهای خود صبحیّ و شامی داشتم

رباب را نزنید

کسیکه دیده هزاران عذاب را نزنید

اسیر تشنۀ یک جرعه آب را نزنید

بزن به من همۀ تازیانه ات , اما

عروس مادرمان , رباب را نزنید

محسن داداشی

 

دم دروازه

رسیده تا دم دروازه با دو چشم ترش

کشید تیر , تنش ,معجرش ,سرش ,کمرش

مواظب است که دستی به دختران نخورد

مواظب است نگیرد به چوب نیزه پرش

آزاد گشته آب

دیگر سپاه و لشکری و یاوری نماند

دیگر برای اهل حرم اختری نماند

هفده ستاره همره خورشید روی نی

دیگر برای اهل حرم حیدری نماند

سرت را پس گرفتم

سرت را پس گرفتم

همان عمامه ی پیغمبرت را پس گرفتم

به چه سختی ولیکن

ز دست حرمله انگشترت را پس گرفتم

با هر نسیم

با هر نسیم زخم سرت تیر می کشد

گریه نکن که چشم ترت تیر می کشد

نیزه نشینیِ تو مرا میکشد حسین

قلبم شبیه زخم سرت تیر می کشد

اسرار نهان

اسرار نهان را سر بازار کشیدند

آتش به دل عترت اطهار کشیدند

دروازة ساعات که در شأن حرم نیست

ناموس خدا را سوی انظار کشیدند

تفسیر سرخ

 اینان که سنگ سوی تو پرتاب می کنند

 بی حرمتی به آینه را باب می کنند

 درقتلگاه,آن جگر تشنه ی تو را

 بامشک های آب خنک,آب می کنند

خورشید تنور

بوی بهشت می وزد از داخل تنور

 موسی گمان کنم که رسیده به کوه طور

 شبنم کنار ساحل آتش چه می کند؟

 این سیب سرخ داخل آتش چه می کند؟

دکمه بازگشت به بالا