شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت شام

روضه شام

در سینه آه , آتش و… در دیده اشک , خار
باید گریست در دل این روضه زار زار

ما با حسین آمده , با شمر می‌رویم
شرمنده باد , چرخ ستمکار روزگار

همچون اسیر خارجی و ترک و روم رفت
ذریه ی رسول خدا هم شترسوار

بر نیزه میبرند عجولانه با شتاب…
خوابیده شیرخواره ای , آهسته نیزه دار!

از هر جهت عذاب به ما بسته است راه
پای برهنه , خار مغیلان و شام تار

سر زخم و روی زخم و بدن زخم و میزنند …
مرهم ز تازیانه بر این زخم بی شمار

از پشت ناقه خورده زمین دختر حسین
تاریکی شب و دل بی رحم و طفل زار

حتی برای غربت او سنگ گریه کرد
از بس که هست قصه ی این دشت گریه دار

کم کم صدای زجر که نزدیک می شود
از طفل بازمانده ی ما می بَرد قرار

گوشش هنوز زخمیِ از گوشواره بود
یک ضربه زد به روی همان زخم گوشوار

علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا