شعر هیات

دست ما را بگیر

ما گرفتار روزگار توایم
جمع مستانِ در حصار توایم

بزن آتش، بُکش ، بسوزان که
ما تماماً در اختیار تو ایم

منم گدای نجف

به اذن عالی اعلا شوم فدای نجف
شبانه روز دلم می تپد برای نجف
خدا سپرده جهان را به ناخدای نجف
علی امام من است و منم گدای نجف

ولی الله

تکیه گاهِ مؤمنات و مؤمنینِ خویش کرد
دست هایش را گرفت و اصل دینِ خویش کرد

گفت قطعاً جملۂ «من کُنتُ مولا» را بلند
خطبه را خواند و علی(ع) را جانشینِ خویش کرد

باغ بهشت

ای آفتاب, سایه ی خورشید گنبدت
باغ بهشت, باغچه ی شهر مشهدت

ما را نوشته اند میان اسیرها
از عاشقان درهمِ زلف مجعدت

جلوه ی قمر

در این سیاه چال جلوه ی قمر نشسته بود
چو ناله ای که صبح و شام بی اثر نشسته بود

به وقت گریه کردنش زمان غصه خوردنش
قضا ز کار ایستاده و قَدَر نشسته بود

داغ یک کوچه

حُسن شرح خصائل حسن است
ماه عکس شمایل حسن است
چون کرم لطف کامل حسن است
هرکه شاه است سائل حسن است

ستاره بالا نشین

حالا که کوچک است برایت زمین من
بالا بمان ستاره ی بالا نشین من

دستم نمی رسد به بلندای تو ولی…
آهم که می رسد به تو ای نازنین من

مطهّر زهرا

به نام نور، به نام مطهّر زهرا
برای عرض ارادت به ساحت دریا
نشسته‌ام بنویسم به نام مادر، تا
خدا مرا بنویسد به پای نام شما

طور

شهر پر از شعشعه ی نور شد
کوچه پر از همهمه و شور شد
خانه پیغمبر ما طور شد
تجلّی خدای موسا رسید

بنده‌ی مولا

آفریدند مرا بنده‌ی مولا باشم

پس‌ جفاکارم‌ اگر‌‌ طالب‌ِ دنیا باشم

((از عدم تا به وجود این همه راه‌آمده‌ام))

تا که خاک‌ِ قدمِ‌ فضّه‌ی‌ زهرا باشم

ما حسینی شده

چه غم از غصـّه واندوه که مولا داریم
ما کویری زدگان هیبتِ دریا داریم
چه غم از بی خبری یا ز غمِ تنهایی
ما در أین خانه ی امن ست که مأوا داریم

خودت بخواه

محرمی که نباشی در آن محرم نیست
بدون تو ضربان زمین منظم نیست
چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را
هزار سال بدون تو زندگی…کم نیست

دکمه بازگشت به بالا