علی صالحی

گریه ی کوثر

ازدرد غربت داشت کوثر گریه میکرد

زهرابه روی قبر مادر گریه میکرد

خاکمزار مادرش را میگرفت و

بادست خود میریخت بر سر گریه میکرد 

وای بر من

ای وای بر من تا گرفتاری ندارم

با تو که خلقم کرده‌ای کاری ندارم

هر بار که می‌آیم اینجا هم برایت

چیزی به غیر از حرف تکراری ندارم

آمدم تا که از

آمدم تا که از این وضع نجاتم بدهی

از عذابت برَهانی و براتم بدهی

تو غَنی هستی و من از همه محتاج ترم

مستحق نیستم آیا که زکاتم بدهی؟

دست به پهلو

تا بیاید اجلش ذکر هوالهو دارد 

بانویی که همه شب دست به پهلو دارد

  چند وقتی ست که پنهان شده زیر چادر

تا نفهمیم چه رازی به گُل رو دارد

نامت نمک حضرت زهرا

نه , که گفته که تو جا در دل دنیا داری

تو سر ِدوش ابالفضل فقط جا داری

شور ذکر تو که شیرین شده از این جهت است

که به نامت نمک حضرت زهرا داری

دست نوازشش

دست نوازشش دگر از کار مانده است

بر بازویش مدال غم یار مانده است

با اینکه نا ندارد و قامت کمان شده

چون کوه پشت حیدر کرار مانده است

ای سنگ تربتت

ای سنگ تربتت دل غم پرور حسن

شمع مزار توست دو چشم تر حسن

شب شد دوباره یاد تو کردم دلم گرفت

آغوش وا کن آمدم ای مادر حسن

 

زینب امام رضا

لحظه ها لحظه های رویایی

چشمها چشمه های دریایی

ابرهای بهار میبارد

قلب های پُر خروش و شیدایی

آقا شنیده‌ام

 

آن قدربی‌صدا و خموش از ترانه‌ای

حِس می‌کنمشکسته و بی‌آشیانه‌ای

 

آقاشنیده‌ام پِیِ مرکب دویده‌ای

پایبرهنه,نیمه‌ی شب,چی کشیده‌ای؟

 

زخم بی‌کسی

 

از کارغربتت گره‌ای وا نمی‌کند

اینشهر , با دل تو مدارا نمی‌کند

 

اینشهر , زخم بی‌کسی‌ات را…عزیز من

جز بادوای زهر مداوا نمی‌کند

 

از سوز زهر

 

از سوززهر آب شد از پای تا سرم

با اشکهمقدم شده ساعات آخرم

 

پایمبه سوی قبله , لبم غرق خون شده

دیگررمق نمانده به اعضای پیکرم

 

باد سرد

وقتی که باد سرد و سیاهی وزیده شد

در کربلا هزار بلا آفریده شد 

یک ذره هم ز عاطفه بویی نداشتند

حتی گلوی اصغر ما هم دریده شد 

دکمه بازگشت به بالا